۱۴۰۴ خرداد ۱۷, شنبه

پیشوندها در زبان فارسی

پیشوندها حرف یا حروفی هستند که در اول کلمه ها می آیند و معنی کلمه را عوض می کنند و در بعضی وقتها هم نوع دستوری کلمه را عوض می کنند .

مانند :

۱ – ب در اول اسم می آید و اسم را به صفت تبدیل می کند .

ب + نام = بنام یعنی مشهور

۲ – با در اول اسم می آید و اسم را به صفت مرکب تبدیل می کند .

با + هوش = با هوش

۳ – باز در اول بن فعل و مشتقات آن می آید و معنی دوباره و ازنو می دهد .

باز + آمدن = باز آمدن

۴ – بر در اول اسم می آید و صفت مرکب می سازد .

بر + کنار = برکنار

در اول بن فعل و مشتقات آن می آید و در معنی آنها تغییراتی می دهد .

بر + آورد = برآورد

۵ – بی در اول کلمه می آید و صفت مرکب منفی می سازد .

بی + گناه = بی گناه

۶ – در در اول فعل و مشتقات آن می آید و معنی کلمه را عوض می کند .

 در + آمدن = در آمدن

۷ – فرا در اول فعل مشتقات آن می آید و معنی آن را عوض می کند .

فرا + گرفتن = فراگرفتن

۸ – فرو در اول اسم می آید و صفت می سازد .

فرو + تن = فروتن

۹ – لا در اول اسم می آید و صفت مرکب منفی می سازد .

لا + مذهب = لامذهب

۱۰ – ن صفت مرکب منفی می سازد .

ن + سنجیده = نسنجیده

11 – نا در اول کلمه ساده می آید و صفت منفی می سازد

نا + کام = ناکام

۱۲ – وا در اول بن فعل و مشتقات آن می آید .

وا + گیر = واگیر

۱۳ – ور در اول فعل و مشتقات آن می آید .

ور + شکست = ورشکست

۱۴ – هم در اول اغلب کلمه ها می آید و مفهوم مصاحبت و مشارکت می دهد .

هم + نشین = همنشین

پیشوند و پسوند

پیشوند با در فارسی ، پسوند لی و لو در ترکی آذربایجانی

گفتیم پیشوند ها حرف یا حروفی هستند که در اول کلمه ها می آیند و معنی کلمه را عوض می کنند و در بعضی وقتها هم نوع دستوری کلمه را عوض می کنند .

با در اول اسم می آید و اسم را به صفت مرکب تبدیل می کند .

به مثالهای زیر توجه کنید:

باهوش یعنی کسی که هوش دارد.

با سواد یعنی کسی که سواد دارد.

باسلیقه یعنی کسی که سلیقه دارد.

با ادب یعنی کسی که ادب دارد.

با هنر یعنی کسی که هنر دارد.

با ارزش یعنی چیزی که ارزش دارد.

با مزه یعنی چیزی که مزه دارد.

باحوصله یعنی کسی که حوصله دارد.

با دوام یعنی چیزی که دوام دارد.

**

وقتی در ترکی آذربایجانی پیشوند «  با » را معنی می کنیم  ، پسوند « لی »  یا « لو» معنی می دهد.

حالا به مثال های زیر توجه کنید:

هوش لو یعنی هوشو اولان

ساوادلی یعنی ساوادی اولان

سه لقه لی  یعنی سه لقه سی اولان

ادب لی یعنی ادبی اولان

هنرلی یعنی هنری اولان

مزه لی یعنی  مزه سی اولان

داوام لی یعنی  داوامی اولان. تئز خاراب اولماز.

دادلی یعنی  یاخجی دادی اولان

چیرک لی یعنی  چیرکی اولان

دوزلو یعنی  دوزو اولان

پیوندهای فعل ساز در ترکی آذربایجانی

فعل = اسم + پیوند

پیوندهای فعل ساز :
پیوندها در ترکی می توانند به فعل ، اسم ، سفت ، عدد و حتی صداهای طبیعی پچسبند و فعلی جدید ، اسمی جدید و یا صفتی جدید بسازند. فعل هائی که با کمک پیوندها ساخته می شوند ، در دو گزوه بررسی می شوند . فعل هائی که از یک اسم ( به معنای اسم عام ) به وجود می آیند و فعل هائی که از یک فعل دیگر و این بار با معنی و نقشی دیگر خلق می شوند.
پیوندها در ترکی آذربایجانی بسیار متنوع هستند. متداول ترین پیوندها :

فعل = اسم + پیوند
آ : یاشاماق ( یاش) – ساناماق ( سان ) – اله مک ( ال ) – دیله مک ( دیل )
آت : داراتماق ( دار ) – قاراتماق ( قار ) – گؤزتمک ( گؤز ) – دوزتمک ( دوز )
آر : باشارماق ( باش ) – اوتارماق ( اوت ) – کؤزورمک ( کؤز ) – گؤیرمک ( گؤی )
آش : ساواشماق ( ساو ) – یاناشماق ( یان )
آل : چوخالماق ( چوخ ) – بوشالماق ( بوش ) – دوزلمک ( دوز ) دینجلمک ( دینج )
ایلدا : تاققیلداماق ( تاقق ) – تاپپیلداماق ( تاپپ ) – جوکگولده مک ( جوکک )
لا : داشلاماق ( داش ) – باشلاماق ( باش ) – دیشله مک ( دیش ) – ایزله مک ( ایز )
لان : باغلانماق ( باغ ) – باشلانماق ( باش ) – دیشله نمک ( دیش ) – ایشله نمک ( ایش )
*
محمد صادق نائبی

*

یاشاماق : زندگی کردن
ساناماق : فرض کردن
اله مک : الک کردن ، غربال کردن
دیله مک : آرزو کردن
داراتماق : تنک کردن
قاراتماق : سیاه کردن
گؤزتمک : چشم به راه بودن
دوزتمک : درست کردن
باشارماق : توانستن ، قادر بودن
اوتارماق : چرانیدن
کؤزورمک : گل انداختن آتش ، سرخ شدن
گؤیرمک : سبز شدن
ساواشماق : دعوا کردن
یاناشماق : نزدیک شدن ، ارتباط برقرار کردن
چوخالماق : زیاد شدن
بوشالماق : خالی شدن
دوزلمک : درست شدن
دینجه لمک : راحت شدن
تاققیلداماق : صدا کردن دو چیزی که به هم می خورد.
تاپپیلداماق : کوفته شدن در
جوکگولده مک : جیک جیک کردن
داشلاماق : داشلاماق : باسنگ یکی را زدن
باشلاماق : شروع کردن
دیشله مک : گاز گرفتن
ایزله مک : رد پا را گرفتن و دنبال کردن
باغلانماق : بسته شدن
باشلانماق : شروع شدن
دیشله نمک : گاز گرفته شدن
ایشله نمک : مصرف شدن ، استعمال شدن

*

وجه فعل

وجه اخباری:

رفتن
روم ( مضارع ساده )
می روم ( مضارع اخباری )
دارم می روم (مضارع ملموس )
خواهم رفت ( مستقبل )
رفتم ( ماضی مصلق )
رفته ام ( ماضی نقلی )
رفته بودم ( ماضی بعید )
می روم ( ماضی استمراری )
داشتم می رفتم ( ماضی ملموس )
داشته ام می رفته ام ( ماضی ملموس نقلی )
رفته بوده ام ( ماضی ابعد )
می رفته ام ( ماضی نقلی مستمر )
*