دار: تنگ، تنگنا
دارا دوشمک: به تنگنا افتادن، گیر افتادن
داردا قالماق: گرفتار شدن، تنگدست شدن
دارا قیسناماق: ناچار کردن، مجبور کردن
داردان قورتارماق: از گرفتاری نجات دادن
دار قورساق: کم طاقت
دار دوشونجه لی: تاریک بین
دار دودوک: تنگ و باریک
دار گؤز: چشم تنگ
دار گونده: در روز تنگدستی و ناچاری
دارگونه دوشمک: دچار سختی و مشکل شدن
دار اولماق: تنگ شدن
در نوشتن مطالب این وبلاک از کتب درسی وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران و کتاب دستور زبان فارسی نوشته دکتر حسن احمدی گیوی و دکتر حسن انوری و بهزاد بهزادی و ... بهره می گیرم . معلم بازنشسته آموزش و پرورش هستم.
۱۳۹۹ دی ۳۰, سهشنبه
دار: تنگ
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر