۱۴۰۴ خرداد ۱۷, شنبه

پیشوندها در زبان فارسی

پیشوندها حرف یا حروفی هستند که در اول کلمه ها می آیند و معنی کلمه را عوض می کنند و در بعضی وقتها هم نوع دستوری کلمه را عوض می کنند .

مانند :

۱ – ب در اول اسم می آید و اسم را به صفت تبدیل می کند .

ب + نام = بنام یعنی مشهور

۲ – با در اول اسم می آید و اسم را به صفت مرکب تبدیل می کند .

با + هوش = با هوش

۳ – باز در اول بن فعل و مشتقات آن می آید و معنی دوباره و ازنو می دهد .

باز + آمدن = باز آمدن

۴ – بر در اول اسم می آید و صفت مرکب می سازد .

بر + کنار = برکنار

در اول بن فعل و مشتقات آن می آید و در معنی آنها تغییراتی می دهد .

بر + آورد = برآورد

۵ – بی در اول کلمه می آید و صفت مرکب منفی می سازد .

بی + گناه = بی گناه

۶ – در در اول فعل و مشتقات آن می آید و معنی کلمه را عوض می کند .

 در + آمدن = در آمدن

۷ – فرا در اول فعل مشتقات آن می آید و معنی آن را عوض می کند .

فرا + گرفتن = فراگرفتن

۸ – فرو در اول اسم می آید و صفت می سازد .

فرو + تن = فروتن

۹ – لا در اول اسم می آید و صفت مرکب منفی می سازد .

لا + مذهب = لامذهب

۱۰ – ن صفت مرکب منفی می سازد .

ن + سنجیده = نسنجیده

11 – نا در اول کلمه ساده می آید و صفت منفی می سازد

نا + کام = ناکام

۱۲ – وا در اول بن فعل و مشتقات آن می آید .

وا + گیر = واگیر

۱۳ – ور در اول فعل و مشتقات آن می آید .

ور + شکست = ورشکست

۱۴ – هم در اول اغلب کلمه ها می آید و مفهوم مصاحبت و مشارکت می دهد .

هم + نشین = همنشین

پیشوند و پسوند

پیشوند با در فارسی ، پسوند لی و لو در ترکی آذربایجانی

گفتیم پیشوند ها حرف یا حروفی هستند که در اول کلمه ها می آیند و معنی کلمه را عوض می کنند و در بعضی وقتها هم نوع دستوری کلمه را عوض می کنند .

با در اول اسم می آید و اسم را به صفت مرکب تبدیل می کند .

به مثالهای زیر توجه کنید:

باهوش یعنی کسی که هوش دارد.

با سواد یعنی کسی که سواد دارد.

باسلیقه یعنی کسی که سلیقه دارد.

با ادب یعنی کسی که ادب دارد.

با هنر یعنی کسی که هنر دارد.

با ارزش یعنی چیزی که ارزش دارد.

با مزه یعنی چیزی که مزه دارد.

باحوصله یعنی کسی که حوصله دارد.

با دوام یعنی چیزی که دوام دارد.

**

وقتی در ترکی آذربایجانی پیشوند «  با » را معنی می کنیم  ، پسوند « لی »  یا « لو» معنی می دهد.

حالا به مثال های زیر توجه کنید:

هوش لو یعنی هوشو اولان

ساوادلی یعنی ساوادی اولان

سه لقه لی  یعنی سه لقه سی اولان

ادب لی یعنی ادبی اولان

هنرلی یعنی هنری اولان

مزه لی یعنی  مزه سی اولان

داوام لی یعنی  داوامی اولان. تئز خاراب اولماز.

دادلی یعنی  یاخجی دادی اولان

چیرک لی یعنی  چیرکی اولان

دوزلو یعنی  دوزو اولان

پیوندهای فعل ساز در ترکی آذربایجانی

فعل = اسم + پیوند

پیوندهای فعل ساز :
پیوندها در ترکی می توانند به فعل ، اسم ، سفت ، عدد و حتی صداهای طبیعی پچسبند و فعلی جدید ، اسمی جدید و یا صفتی جدید بسازند. فعل هائی که با کمک پیوندها ساخته می شوند ، در دو گزوه بررسی می شوند . فعل هائی که از یک اسم ( به معنای اسم عام ) به وجود می آیند و فعل هائی که از یک فعل دیگر و این بار با معنی و نقشی دیگر خلق می شوند.
پیوندها در ترکی آذربایجانی بسیار متنوع هستند. متداول ترین پیوندها :

فعل = اسم + پیوند
آ : یاشاماق ( یاش) – ساناماق ( سان ) – اله مک ( ال ) – دیله مک ( دیل )
آت : داراتماق ( دار ) – قاراتماق ( قار ) – گؤزتمک ( گؤز ) – دوزتمک ( دوز )
آر : باشارماق ( باش ) – اوتارماق ( اوت ) – کؤزورمک ( کؤز ) – گؤیرمک ( گؤی )
آش : ساواشماق ( ساو ) – یاناشماق ( یان )
آل : چوخالماق ( چوخ ) – بوشالماق ( بوش ) – دوزلمک ( دوز ) دینجلمک ( دینج )
ایلدا : تاققیلداماق ( تاقق ) – تاپپیلداماق ( تاپپ ) – جوکگولده مک ( جوکک )
لا : داشلاماق ( داش ) – باشلاماق ( باش ) – دیشله مک ( دیش ) – ایزله مک ( ایز )
لان : باغلانماق ( باغ ) – باشلانماق ( باش ) – دیشله نمک ( دیش ) – ایشله نمک ( ایش )
*
محمد صادق نائبی

*

یاشاماق : زندگی کردن
ساناماق : فرض کردن
اله مک : الک کردن ، غربال کردن
دیله مک : آرزو کردن
داراتماق : تنک کردن
قاراتماق : سیاه کردن
گؤزتمک : چشم به راه بودن
دوزتمک : درست کردن
باشارماق : توانستن ، قادر بودن
اوتارماق : چرانیدن
کؤزورمک : گل انداختن آتش ، سرخ شدن
گؤیرمک : سبز شدن
ساواشماق : دعوا کردن
یاناشماق : نزدیک شدن ، ارتباط برقرار کردن
چوخالماق : زیاد شدن
بوشالماق : خالی شدن
دوزلمک : درست شدن
دینجه لمک : راحت شدن
تاققیلداماق : صدا کردن دو چیزی که به هم می خورد.
تاپپیلداماق : کوفته شدن در
جوکگولده مک : جیک جیک کردن
داشلاماق : داشلاماق : باسنگ یکی را زدن
باشلاماق : شروع کردن
دیشله مک : گاز گرفتن
ایزله مک : رد پا را گرفتن و دنبال کردن
باغلانماق : بسته شدن
باشلانماق : شروع شدن
دیشله نمک : گاز گرفته شدن
ایشله نمک : مصرف شدن ، استعمال شدن

*

وجه فعل

وجه اخباری:

رفتن
روم ( مضارع ساده )
می روم ( مضارع اخباری )
دارم می روم (مضارع ملموس )
خواهم رفت ( مستقبل )
رفتم ( ماضی مصلق )
رفته ام ( ماضی نقلی )
رفته بودم ( ماضی بعید )
می روم ( ماضی استمراری )
داشتم می رفتم ( ماضی ملموس )
داشته ام می رفته ام ( ماضی ملموس نقلی )
رفته بوده ام ( ماضی ابعد )
می رفته ام ( ماضی نقلی مستمر )
*

۱۴۰۳ مهر ۲۴, سه‌شنبه

سؤزلوک - ت

تاباق: طبق، سینی

تاباقچی: دستفروش
تاپان: یابنده
تاپماق: یافتن، پیدا کردن
تاپیلماق: پیدا شدن
تاپیلمیش: پیدا شده
تاپدیم: پیدا کردم
تاپدین: پیدا کردی
تاپدی: پیدا کرد
تاپدوخ: پیدا کردیم
تاپدیز: پیدا کردید
تاپدیلار: پیدا کردند
تاپپا - تاپ: صدای کوبیدن چیزی
تاراق - توروق: صدای ترق و تروق
تارتان - پارتان: چرت و پرت، چرند و پرند
تاخماق: نصب کردن، جا انداختن
تاخیل: غلّات
تاخیل بؤجه یی: سوسک غلّات
تاخیل بیتی: شپشک
*

۱۴۰۳ مهر ۱۸, چهارشنبه

اصطلاهات عامیانه - آ

اصطلاحات عامیانه بین جوانان
آباد:
سرِ حال
آب بندی شدن:
تجربه کسب کردن
آب چرخ کن: دوشِ حمّام
آب خنک خوردن: توی زندان افتادن، هُلُفدونی
آبدوغ خیاری: مبتذل و پیش پا افتاده
آب و روغن چیزی را زیاد کردن: موضوعی را با آب و تاب و مبالغه تعریف کردن.
آب ژیمپو: غذای آبکی بی طعم و مزه
آب زیر کاه: موذی، کسی که در ظاهر آرام و در باطن فتنه است.
آب شنگولی: نوشابه الکلی که موجب شنگول شدن می شود.
آبکش کردن: کسی را با تیر و گلوله مثل آبکش سوراخ سوراخ کردن.
آب و هوا: جنس مخالف ( دختر و پسر)
آبیته: اشاره به تیم فوتبال استقلال که پیراهن شان آبی رنگ است.
آتیش سیگارتیم: کنایه از اردات و احترام به مخاطبمان
آتیشی: عصبانی
آچارفرانسه: همه فن حریف، به کسی گفته می شود که از عهده هر کاری برمی آید.
آچمز: کسی که توی مشکل افتاده و راه پس و پیش ندارد.
آخ جون: به هنگام خوشی از چیزی گفته می شود.
آخی: به هنگام دلسوزی گفته می شود. مثلا آخی! طفلکی!
آخیش: به هنگام راحتی گفته می شود
آدم نیست: فهمیده نیست
آدمِ این کار نیست: از عهدۀ این کار برنمی آید.
آدم آهنی: بی احساس
آدم حسابی: کسی که سرش به تنش می ارزد.
آدم دودی: آدمکی که سیگار می کشد.
آرتیست: آدمی که برای رسیدن به هدفش نقش بازی می کند.
آزار داشتن: مردم آزار بودن
آس زمین زدن: مدرک و دلیل محکم آوردن.
آس و پاس: آسمان جُل، بی چیز
آشغال گوشتتیم: در مقابل تو کسی نیستیم، به منظور ارادت و خشوع گفته میشود.
آش و لاش: کسی که بدنش زیادی زخمی شده است.
آفتاب بدم خدمتتون: به کسی می گویند که به هنگام سایه عینک آفتابی زده است.
آف ساید: عجیب و غریب و مسخره
آفیس: توالت
آمارگیر: آدم فضول
آمپرش رفت بالا: خیلی عصبانی شد.
آنتن: جاسوس، خبرچین
آویزون: مهمان ناخوانده، از نظر خرج سربار شدن
از کتاب اصطلاحات عامیانه – نوشته دکتر مهشید مشیری
این کتاب را می توانید از سایت کتابناک رایگان دانلود کنید.

۱۴۰۳ شهریور ۲۴, شنبه

دَن، دان: از

 دن ، دان = از

سؤزلریندن : از حرفهایت

گؤزلریندن : از چشمهایت

ائودن : از خانه

ائشیک دن : از بیرون

هیرسیندن : از عصبانیت

گؤلمک دن : از خنده

غربتدن : از غربت

پیشیکدن : از گربه

قورخوسوندان : از ترسش

قورخودان : از ترس

قاپی دان : از در

قاپی دالیسندان : از پشت در

هیرسیندن بیلمیردی نئینه سین : از شدت عصبانیت نمی دانست چه بکند.

سؤزلریندن هئچ بیرزاد باشا دوشمه دیم : از حرفهایت هیچ چیز نفهمیدم.

گؤلمک دن آز قالیردی بوغولا : از شدت خنده داشت روده بر می شد.

قورخوسوندان تیتریردی : از شدت ترس می لرزید.

آجیندان اؤلوردو : از شدت گرسنگی داشت می مرد.

سئویندیغیندن یادیندان چیخدی قاپینی باغلییا. : از شدت خوشحالی یادش رفت در را ببندد.

توسکودن آز قالدی بوغولسون : از دود کم مانده بود خفه شود.

*

داغ، داش، ائو- ائشیک

 داغ: کوه

داغین اته یی: دامنه کوه

داغین باشی: قله کوه

داش: سنگ

داشلیق یئر: سنگلاخ

دئنیز: دریا

لپه: موج

شپه: موج

دالغا: موج

چای: رود

چای قیراغی: کنار رودخانه

آرخ: جوی

قه نوو: قنات

سو قویوسو: چاه آب

گؤز: چشمه

بولاق: نهر ، جوی

بری بیابان: صحرای بی آب و علف

چؤل: صحرا

زمی: مزرعه

مئشه: جنگل

یئر: زمین

توپراق: خاک

پالچیق: گل 

زیغ: گل

سوواق: کاه گل

سوواقلیق: کاه گلی

لیغ: لجن

کَرپیج: آجر

پیشمیش کَرپیچ: آجر پخته

چیی که رپیج: آجر خام

بولوک: آجر سیمانی

سیمیند: سیمان

خیم: زیر بنا ( به گویش ماکو )

بینؤوره: زیر بنا

دووار: دیوار

دام: سقف

بوجاق: گوشه

در دووار: در و دیوار

ائو ائشیک: خانه

آوادانلیق: خانه

ائوین ایچی: وسط خانه

ائو ایچی: وسایل خانه

اوتاق: اتاق

دیلاب: اشکاف کوچکی که داخل دیوار درست می کردند . قدیمها دیوار را ضخیم می ساختند و داخل دیوار طاقچه هایی با در درست می کردند که به آن دیلاب می گفتیم .

تاخچا: طاقچه

ساندیخانا: صندوقخانه ، اتاق کوچک پش اتاق اصلی که بدون پنره هم هست .

قه فخانا: هال کوچک ، دهلیز

قوناق اوتاغی: اتاق میهمان

ال اوتاغی: اتاق نشیمن

ته نه بی: اتاق بزرگ پذیرائی برای میهمانیها

میتباخ: آشپزخانه

ماوال  توالت ، مستراح

حه یه ط: حیاط

حوووز: حوض

*

بو سؤزلوکلری ده عزیز غریبه گؤنده ریب  ( خرمدره )

سو باشي: كنار آب، كنار چشمه
دول: دلو آب
دول: دره كوچك كه محل سيلاب است، گودي بين دو بلندي
اكين: كشتزار، محل كشت، مزرعه
بولاغ: چشمه آب
بند: آبگير، استخري كه با بستن مسير آب درست مي كنند
سيل: رودخانه
پالچوق: گل
زيغ ليق: لجن زار
زيغ: لجن
خره: گل شل و آبكي
لاوا: گلي كه براي سفيد كردن ديوار كاهگلي بكار مي برند
سامان: كاه
كَهريز: كاريز
دوش: سينه كش كوه
رفه يا رفع: طاقچه بلند
باجا: سوراخي كه در پشت بام براي بيرون رفتن دود مي گذارند
موغار: انبار و انباري
مع جر: نرده چوبي
ايوان: محل سر پوشيده جلو اتاقها
كه رپيچ كسمه: خشت زدن، خشت ساختن
كولان: آلونك گلي داخل مزرعه
دام سالماق: خانه ساختن
*
http://astireh.blogspot.com/  غريبه

*

اصطلاحات مشهدی

این اصطلاحات مشهدی با معادل فارسی را از قسمت نظر خواهی وبلاک نجلا برداشته و معادل آذربایجانی را اضافه کرده ام . با تشکر از ( فواد گرامی )

*
نارنجک : نان خامه‌ای ( خامالی چؤره ک )
اِشکاف  ( ایشقاب )  : کمد
کُخ : سوسک، حشره‌ی نسبتا بزرگ اذیت  بکن   ( پیس پیسا )   

 یاد داشتن : بلد بودن  ( باشارماق )
سَرکُن : مدادتراش  ( قه ددیه ن )
میلان : کوچه   ( کوچه )
مغز ِمدادفشاری : نوکِ مدادفشاری ( فیشاری میداد اوجو )
 پَلَخمون : یک وسیله ای برای زدن گنجشک به شکل چوب که یک کش یا لاستیک به انتهایش وصل است و با آن می توان سنگ پرتاب کرد .  ( چه کی سسانتی )  
چُمبه : اصطلاح کوچه بازاری برای فرد چاق ( کوفته  ، بودا بیر ایصطلاحدیر یوغون آداما )
چُغُک : گنجشک  ( سئرچه )  
چلغوز : یک نوع آجیل شبیهِ بادام ( باداما اوخشار بیر یئمیش آدی دیر )  
کم‌زور یا پرزور کردنِ گاز : کم و زیاد کردن شعله گاز ( خودون آلماق )  
کلپاسه : مارمولک ( که رته نکله )
دِلَنگون : آویزان ( ساللاق )
توشله : تیله ( مازی )
چُخت : سقف  ( دام )
کاغذباد : بادبادک، کایت ( بادبادک )
سرپایی : دمپایی ( شیققیدیم به گویش ماکوئی )
سر ِ نوشابه : در ِ نوشابه ( نوشابه آغزی )
یَره، یره‌گِه : یارو، فلانی ( گئده )   ناسوس : تلمبه‌یِ دوچرخه ( ناسوس )
کُلاج : کسی که چشمش چپ است ( چئری )
آق‌میرزا: شوهرخواهر ( باجی اری ، کوره کن )
مکُش مرگِ ما: اعیانی، شیک ( تیتیش مامانی
قوجمه شده : انگور دانه ( اوزوم گیله سی )  

پیشینگ: ریختن ناخواسته مایعات روی لباس ( جالاماق )
حولی: حیاط ( حه یه ت ) 

قله ، قله گی : روستا ، روستائی ( که ند ، کتدی )

چـِغـَل: زبر، ضخیم ( قارت )
کـَغ: نرسیده کال ( یئتیشمه میش ، کال )  

ز ِنج : چسبناک ( یاپیشقان )
لتِّه : تکه پارچه،کهنه پارچه ( جیندا )
لوخ: حصیر ( حصیر )  
خُردو : کوچک ( خیردا ، دینقیلی )
شِرشِره : کاغذکشی ( کشی کاغاذ )  
تارت و پارت : پخش و پلا ( تور توکونتو ) 
نوردِوون : نردبان ( پیلله کان )
برادر اندر، …: مادر ناتنی، برادر ناتنی ( اؤگئی ، قارداش ، آنا یادا باجی و .. )
لَخِه : کهنه پاره ( جیر جیریق )

آدرس وبلاک نجلا  http://najla.blogfa.com

نفرین های مادرانه به زبان و لهجۀ اراکی

 1 -ای جز جیگر بزنی ایشالا د ولم کن= الهی جگرت بسوزه دست از سرم بردار

2 -کم سر بسرم بل بیخودی خون به دلم کن= کمتر سر به سر من بگذار و دلم را خون کن
3 -ایی پیرن جا موندتا ورگی بل تو یخدون= این پیراهن میراث مانده ات را بردار بگذار داخل یخدان ( جای لباس )
4 -آتیش بگیری ببم منا اینقذه نچزون= الهی آتش بگیری فرزندم ، من را اینقدر زجر نده
5 -هی نیششا طاق میله ذلیل مردهء گنده = مرتب دهانش بازه ( می خنده ) ذلیل مردهء گنده
6 -مو تر اومدم ، امرو که هیکل خونه مونده = من کلافه شدم امروز که این با این هیکلش در خانه مانده
7 -مو قد تو بودم ننم ا جاش نمیجمید = من اندازهء تو بودم مادرم از جایش تکان نمی خورد
8 -کاراش با مو بود اون و شورش همشا می خفتید = همهء کارهای خانه را من انجام می دادم و او و شوهرش همه اش می خوابیدند .
9 -حالا مو باید صب تا پسین هی بکنم جون = اما حالا من ، از صبح تا غروب باید جون بکنم
10 -یا دنبال او باید برم یا عقب نون= یا دنبال آب بدوم یا دنبال نان
11 -امشو دو شو نخفتیدم بچم نمیله = با امشب دو شب است که نخوابیدم ، بچه ام نمی گذارد بخوابم
12 -باپا لو تندور نره بفته سر به کله= نگاه کن نره لب تنور با سر بیافته توی تنور
13 -وی وی منا این نیم وجبی به تنگ آورده= وای وای من را این نیم وجبی کلافه کرده
14 -ای قد نکشه خدا کنه جونمرگ مرده = خدا کنه دیگر از این بزرگتر نشود جوانمرگ شده
15 -داغت بامونه بند دلم به حق قرئون= داغت به دلم بنشینه به حق قرآن
16 -یه دقه وخی بچیا بگیر بغل بگردون= یک دقیقه پاشو بچه را بغل کن و بگردونش
17 -با دسه هونگ شیطونه میگه بل د تو دندش = شیطانه می گه با دستهء هاون بزن توی قفسه سینه اش
18 -آتیش بگیره خدا کنه مرده و زندش = خدا کند که مرده و زنده اش آتش بگیرد .

منبع : آونگ خاطره های ما ( مینو صابری )

*
ترجمه به زبان ترکی آذربایجانی
1 –
گؤروم جیگرین چاللی چه رپاز یانسین .
2 –آز مندن باش باشا قویوب باغریمی قان ائله
3 –بو مئراتا قالمیش کؤینه کیوی گؤتور قوی یاخدانا
4 –یاناسان بالا منی بو قدر اینجیتمه
5 –ائله هئی دیشلرینی آغاردیب ایشاریر ذلیل گونه قالمیش دیزیخ
6 -من زارا جانا گلدیم بوگون بو دیزیخین ائوده قالماقینین اوزوندن
7 –من سن جانیدیم آنام یئریندن ته ر په شمه زیدی
8 –هر ایشی من گؤروردوم اوندان اری ده یاتیردیلار
9 –امان ایندی من گرک سحردن آخشاما جاق جانیم چیخا
10 –بیلمیرم سو دالیسیجاق قاچیم یا چؤره ک دالیسیجاق
11 –ایکی گئجه دیر کی یاتمامیشام ، اوشاق قویمور یاتام
12 –گؤز قولاق اول گئتمه سین تندیره ساری ، تپه سی اوسته دوشمه سین تندیره
13 –وای وای بو مازالاق جانا گتیردی منی
14 –جوان اؤله سن ، بویومویه سن
15 –داغین اوره گیمه
16 –بیرآزجانا اوشاغی گؤتور قوجاغیندا دولاندیر
17 –دلی شئیطان دئییر هه ونگ دسته سینه ن وور سینه سیندن
18 –گؤروم دیری سی ده ، اؤلو سوده اود توتسون
این همه بقیه نفرینها در ترکی آذربایجانی
19 –
جاوان آرخان یئره گلسین بالا = کمر جوانت به زمین بخورد بچه
20 –خبرین گلسین بالا = خبر مرگت بیاید بچه
21 –گلین اؤله سن بالا = عروس بمیری بچه
22 -آنان مه لر قالسین بالا = مادرت در داغت گریان بماند بچه
23 –قاراوی گئییم بالا= لباس سیاه عزایت را بپوشم بچه
24 –بالا بالاندان چه کسن = بچه الهی از بچه ات بکشی
25 –دلی شئیطان دئییر دو وور گؤزلری دوشسون آووجونا = شیطان دیوانه می گوید بزن چشمهایش بیفتد توی کف دستش
26 –اوره گیوین باشی دلینسین بالا = سر دلت سوراخ شود بچه
27 –لووا وایا قالاسان = به آه و فریاد بمانی
28 –بوی آتمیاسان بالا = قد نکشی بچه
29 –من سن جانیدیم ، سن واریدین = من به سن تو بودم تو را داشتم
30 –تئز اره گئتسئیدین من جان قیزین واریدی = اگر زود شوهر می کردی بچه هم قد من داشتی
*

۱۴۰۳ شهریور ۲۱, چهارشنبه

جر جه ناوار: حیوانات

آدرس وبلاک دستورزبان فارسی و ترکی آذربایجانی - کامل

آت : اسب

آیغیر : اسب نز

مایدان : اسب ماده

کوره ک : کره اسب

دای : کره اسب یک ساله

دایچا : کره اسب یک ساله

ایت : سگ

تولا : توله سگ

کوچوک : توله سگ

کؤپک : توله سگ

ائششک : خر

قودوخ : کره خر

قودوخجا : کره خر کوچک

ماچا : خر ماده ( استر و الاغ )

قانجیق : خر ماده ( استر و الاغ )

قره قیز : ارمیک ائششک ( خر )

قاتیر : استر

سوپا : خر دو تا سه ساله که هنوز برای بارکشی استفاده نشده است .

قویون : گوسفند

قیدی : گوسفند

دودومه : گوسفند

قیده : گوسفند

قوزو : بچه گوسفند

شیشه ک : گوسفند و قوچ دوساله  

گاو

اؤکوز: گاو نر

اینه ک : گاو ماده

جؤنگه : گاو نر دو ساله

خنگر : گاو نری که بیضه چپش را عقیم کرده باشند .

دانا : گوساله یک ساله

دوگه : گاو دو ساله تمام که برای سال آینده خواهد زائید .

که له : گاوی که اخته نشده و با گاو ماده جفت گیری می کند .

گامیش : گاو میش

بز

گئچی : بز

بئچان : بز

ته که : بز نر

هورا : بز نر یک سال به بالا

کؤیه ز : بز ماده یک سال تمام

ده وه : شتر

دایلاق : بچه شتر

کؤششه ک : بچه شتر

قوشلار : پرنده ها

آق قوش : گنجشک

سئرچه : گنجشک

بایقوش : جغد

بیلدیرچین : بلدرچین

قارا قوش : پرستو

گؤوه رچین : کبوتر

که لیک : کبک

حاجی لئیله ک : لک لک

تورغان : هد هد

قوزغون : کرکس

ده وه قوشو : شتر مرغ

تورخای : چکاوک

توغال : شاهین

قارقا : کلاغ

ائو قوشلاری : ماکیان

تویوق : مرغ

فه ریح : مرغ جوان یک ساله

جوجه : جوجه

خوروز : خروس

بئچه : خروس

هوندوشقا : بوقلمون

هئشترخان : بوقلمون

قاز : غاز

اورده ک : اردک

سونا : اردک نر( سرش سبز رنگ و زیباست و کسی را در زیبائی به سونا تشبیه می کنند . )  

یاشیل باش : اردک نر

گروه های هشت گانۀ فعل - 3

گروه هفتم : فعل هائی که مصدر آنها به شتن ختم می شود . در این فعلها پس از حذف ت ، ش  به   ر تبدیل می شود .

فعل        بن ماضی     بن مضارع

کاشتن     کاشت             کار

گذاشتن     گذاشت      گذار

استثناهای این گروه :

فعل      بن ماضی     بن مضارع

رشتن      رشت           ریس

گشتن       گشت            گرد

نوشتن      نوشت          نویس

افراشتن     افراشت        افراز

سرشتن     سرشت         سرش

کشتن       کشت            کش
*

گروه هشتم : فعلهائی هستند که مصدر آنها به فتن ختم می شود . در این فعلها پس از حذف ت از بن ماضی ف تبدیل به ب می شود .

فعل       بن ماضی     بن مضارع

تافتن         تافت            تاب

یافتن         یافت            یاب

در این گروه در چند فعل پس از حذف حرف پایانی بن ماضی ، بن مضارع به دست می آید . مانند :

فعل      بن ماضی      بن مضارع

بافتن       بافت              باف

شکافتن     شکافت         شکاف

شکفتن      شکفت           شکف

در چند فعل پس از حذف حرف پایانی بن ماضی ، ف به ب و مصوت أ به مصوت او تبدیل می شود . مانند :

فعل      بن ماضی     بن مضارع

آشفتن        آشفت         آشوب

رفتن        رفت           روب

سفتن         سفت          سنب