دن ، دان = از
سؤزلریندن : از حرفهایت
گؤزلریندن : از چشمهایت
ائودن : از خانه
ائشیک دن : از بیرون
هیرسیندن : از عصبانیت
گؤلمک دن : از خنده
غربتدن : از غربت
پیشیکدن : از گربه
قورخوسوندان : از ترسش
قورخودان : از ترس
قاپی دان : از در
قاپی دالیسندان : از پشت در
هیرسیندن بیلمیردی نئینه سین : از شدت عصبانیت نمی دانست چه بکند.
سؤزلریندن هئچ بیرزاد باشا دوشمه دیم : از حرفهایت هیچ چیز نفهمیدم.
گؤلمک دن آز قالیردی بوغولا : از شدت خنده داشت روده بر می شد.
قورخوسوندان تیتریردی : از شدت ترس می لرزید.
آجیندان اؤلوردو : از شدت گرسنگی داشت می مرد.
سئویندیغیندن یادیندان چیخدی قاپینی باغلییا. : از شدت خوشحالی یادش رفت در را ببندد.
توسکودن آز قالدی بوغولسون : از دود کم مانده بود خفه شود.
*
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر